تخته سیاه
دوست خوبم محمد بینا مطلبی نوشته و ان را برای من فرستاده تا در " تخته سیاه " جای گیرد و شما هم ان را بخوانید . انان که با من در یک دانشگاه تحصیل کرده اند ، او را به نیکی می شناسند :
« سلام اقا مصطفی ! مثل این که تو دست بردار نیستی و می خواهی در این راه پای دار باشی . ( نکته را که گرفتی ! ایول ) اخه به تو چه مربوطه که " مثل تمام زندگی " ما چه جوری است ؟ لبالب ازلبخند و بوسه ! معلوم است که تحت تاثیر افکار منحط غرب هستی و ترانه های مبتذل گوش می کنی . مگه بد شده که دربی مساوی تمام شده ؟ شما می خواهید ببرید تا شیشه بشکنید ؟ فکر کردید که چی؟ از سیما صحبت می کنی ، حتما 2 روز دیگه هم می خواهی از مینا صحبت کنی . حالا بماند که اقای ده نمکی در برنامه زنده تلویزیونی می گوید که قصه سیما و مینا برای بچه های جنگ است . ما خودمان می دانیم که شما نمی توانید هیچ چیزی را به بچه های جنگ ببینید و می خواهید همین سیما و مینا رو هم از اونا بگیرید . تازه ما خودمان می دانیم که تجاوز کار بدی است و این کار را نمی کنیم و هر کسی که تجاوز می کند را باید گرفت و ]... [ کرد . و اصولا وقتی راه شرعی و قانونی هست چرا ادم عاقل از ان راه اقدام نکند ؟ از این پسره مهاجرانی هم خیلی می نویسی که خب کار خوبی نیست . دیگه یادم نیست چی نوشته بودی . شاید بعدا بازم ارشادت کنم . خداحافظ »
این نامه گویا بازگشت محمد بینا است به نوشتن . او دوست و همراه من در سال هایی بوده که نشریه ای را بنیان نهاده بودیم . بازگشت ش را خیرمقدم می گویم و منتظر نامه های دیگرش هستم .